جدول جو
جدول جو

معنی روزگار یافتن - جستجوی لغت در جدول جو

روزگار یافتن
کنایه از فرصت پیدا یافتن
تصویری از روزگار یافتن
تصویر روزگار یافتن
فرهنگ فارسی عمید
روزگار یافتن
(کَ دَ)
عمر دراز یافتن:
مخالفان را یک روز روزگار مده
که اژدها شود ار روزگار یابد مار.
مسعود رازی.
وی را... نظیر نبود... روزگار یافت و در کارها نیکو تأمل کرد. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
روزگار یافتن
((~. تَ))
مهلت یافتن
تصویری از روزگار یافتن
تصویر روزگار یافتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ)
زمان بردن. طول کشیدن. وقت گرفتن: از چاشتگاه تا نماز پیشین روزگار گرفت تا همگان بگذشتند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
سالخورده: مردی روزگاریافته ونیکوتدبیر و صائب اندیشه بود. (تاریخ طبرستان). گوشت جانوران جوان، تری بیش از آن دهد که گوشت جانوران روزگاریافته. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). پیری بود روزگاریافته و دوتا شده. (اسکندر نامۀ نسخۀ سعید نفیسی)
لغت نامه دهخدا